. با توجه به این عارضه اگر قرار باشد انسان صرفاً با عینک پیروان یک فرقه انحرافی به عقاید بنیانگذاران آن فرقه بنگرد لاجرم بسیاری از از گژیها و کاستیها را نخواهد دید. برای دوری گزیدن از پیش داوریها و به منظور داشتن نگاهی ورای تعصب و حب و بغض به تاریخ شیخیه خبرگزاری قدس آنلاین طی گفتگویی دوستانه با سید مقداد نبوی رضوی در پی واکاوی ناگفته هایی از سنت ردیه نویسی بر فرقه شیخیه است.
قدس آنلاین: لطفاً برای شروع کمی در خصوص واکنش طیفهای مختلف علما در مورد ظهور و بروز جریان شیخیه در ایران عصر قاجار توضیح دهید؟
نبوی رضوی: بسم الله الرحمن الرحیم. درباره سؤال اول باید خدمتتان عرض کنم که شیخ احمد احسائی با ورود به ایران و مسافرت به شهرهای مختلف کشور جایگاه بسیار بزرگی را چه در میان طبقه حاکمه و چه در میان عامه مردم به دست آورد. وی مدت قابل توجهی در دو شهر یزد و کرمانشاه اقامت داشت و درس میداد و سید کاظم رشتی نیز در یزد به او پیوست و مسجد پل در یزد هنوز هم هست. جایی که شیخ احمد احسائی در آنجا درس میداد. ما دو رساله داریم که شامل پرسشهای فتحعلیشاه قاجار از شیخ احمد احسائی است. پسر بزرگ فتحعلیشاه قاجار یعنی محمد علی میرزای دولتشاه که از شاهزادگان بزرگ قاجاریه بود و صفحات غربی ایران تحت حکومت او بود و در کرمانشاه اقامت داشت از شیخ احمد خواست که در ورقهای ضمانت کند که خداوند در آخرت غرفهای را در بهشت به او خواهد داد تا وصیت کند که آن ورقه را در هنگام وفات با او به خاک بسپارند. این جایگاه بلند شیخ احمد احسائی نزد سران حکومت است که از ویژگیهای مختلف او ناشی میشد. در قزوین ملامحمد تقی برغانی به سبب بحثی که با شیخ احمد احسائی در مورد معاد جسمانی دارد به تکفیر او پرداخت. این تکفیر وقتی به عتبات عالیات رسید واکنشهای مختلفی را در پی داشت. سید مهدی طباطبایی فرزند صاحب ریاض به تأیید این تکفیر پرداخت و از آن پس آتش دشمنیها با شیخ احمد احسائی شعلهور شد. یعنی باید بگوییم که تکفیر سید مهدی طباطبایی که از علمای بزرگ کربلا بود و در مسائل اجتماعی وارد نمیشد اما در اینجا وارد شد، مهمترین ضربه به شیخ احمد احسائی بود که در امتداد تکفیر وی توسط ملامحمد تقی برغانی قرار میگرفت. در اینجا عالمان دینی عتبات دوگروه شدند. برخی این تکفیر را پذیرفتند و برخی نپذیرفتند و شیخ را مبری از این گونه سوء اعتقادات دانستند. برخی هم معتقد بودند که اصلاً این کار درست نیست از این جهت که یک دشمنی و دوگانهگرایی در میان عالمان شیعی به وجود میآورد. این مسئله تا پایان حیات شیخ احمد احسائی و پس از او در زمان سید کاظم رشتی و حتی تا به امروز نیز ادامه داشته است و این طور نیست که همه عالمان دینی شیخ احمد احسائی را تکفیر کرده باشند. برخی او را بزرگ میدارند و برخی هم در عین مخالفت با اندیشههای او، با وی دشمنی نمیکنند. پس از وفات شیخ که سید کاظم رشتی رهبری تمام شیخیه را بدون هیچ گونه معارضهای ـ چون به نص شیخ جانشین وی بود ـ به دست گرفت، در کربلا حوزه درسی مهمی به پا کرد و به تربیت شاگردان زیادی پرداخت و با جریانات مخالف شیخیه مقابله کرد و حتی گاهی کوتاه میآمد و ظاهر کلام استاد خودش را کفر میدانست اما میگفت منظور استاد من این نبوده و با دیگران بحث مینمود و شاگردپروری میکرد، لذا توانست افراد زیادی را در مکتب شیخیه تربییت کند که این افراد در نقاط مختلف ایران حضور پیدا کردند و مبلغ جریان شیخیه بودند.
قدس آنلاین: به عنوان سؤال دوم خواهشمندم کمی در خصوص ردیههای متقدم و متأخر نگاشته شده بر مکتب شیخیه و ویژگیهای آنها برای ما بگویید؟
نبوی رضوی: من درباره ردیههایی که بر شیخیه نوشته شده کار نکردهام و به خصوص ردیههای متقدم را نمیتوانم برای شما نام ببرم اما یکی از مشهورترین ردیههایی که در دوره قاجار نوشته شد، در سامراء بوده به نام« هدیة النملة إلی مرجع الملة» است که برای میرزای شیرازی نوشته شده و شیخیه به آن پاسخ دادهاند. نسخههای قدیمی چاپ سنگی این ردیه موجود است. بعدها ردیه نویسی ادامه پیدا کرده و تا همین زمان ما کتابهایی هستند که در رد بر شیخیه نگاشته شدهاند. مثلاً کتاب «گفتگوی چند ساعته یا مناظره با شیخیمسلک» اثر آقای محمد مردانی یا کتاب «سراب: مجموعه مقالات آشنایی با فرق انحرافی» یا کتاب «پیشوای ضلالت: حقایقی درباره تکفیر شیخ احمد احسائی». اینها مکتوباتی هستند که به عنوان مثال از انبوه مکتوباتی که در خصوص نقد مکتب شیخیه نوشته شده میتوانیم نام ببریم. این کتابها در دو بعد فکری و تاریخی به نقد شیخیه پرداختهاند. خوب نقد فکری این جریان که باید در جای خودش مورد بحث قرار بگیرد. از نظر تاریخی هم در برخی از ردیهها حرفهایی وجود دارد که باید عیار آن سنجیده شود و برخی حرفها هم به نظر من نکات درستی نیست.
قدس آنلاین: مثلاً چه نکاتی در ردیههای تاریخی از منظر جناب عالی صحیح نیست؟
نبوی رضوی: مواردی مانند این که بگویند به عنوان مثال سید کاظم رشتی اصلاً سید نبوده یا اصالتاً روستبار بوده و بخواهند از او یک جاسوس هم بسازند که من اصلاً با این نکات موافق نیستم. نکته دیگر این است که برخی شیخ احمد احسائی را با ظهور جنبش وهابیت هم زمان میدانند و اینگونه نتیجهگیری میکنند که اینها فرقههای ساخته دست استعمار بودهاند. من اصلاً با این گونه نقدها موافق نیستم و و اعتقادی هم به آنها ندارم. شیخ احمد احسائی یک عالم شیعیمذهب بوده و در سلوک روحانی مسیرهایی را طی کرده بوده و به اعتقاد منتقدانش که از قضا منتقدان بزرگی نیز بودهاند، مثل ملا فتح الله وفائی شوشتری (از اهل سلوک بزرگ دوره قاجار) در مسائل سلوکی و مشاهدات به اشتباه افتاده است. حتی برخی معتقدند که وی نمیخواسته کسی را منحرف بکند بلکه به اشتباه افتاده است. اینها نکات ریزی است که مهم است و باید مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته و بحث و بررسی شود.
قدس آنلاین: لطفاً کمی راجع به ردیهای که روی آن کار کردهاید صحبت کنید؟
نبوی رضوی: ردیهای که من روی آن متمرکز شدم و آن را دارای نکات مهمی یافتم کتاب «الصوارم العقلیة» نوشته میرزا مهدی اصفهانی بنیانگذار مکتب معارف خراسان (تفکیک) است. نسخه خطی که من از آن استفاده کردهام ۲۰ صحفه است ولی نکات مهمی دارد. نقدهای میرزا مهدی اصفهانی بر شیخ احمد احسائی را میتوان در سه گروه بررسی کرد. گروه اول نقد رویکردهای فلسفی شیخ احمد احسائی است. میدانیم که شیخ احمد از منتقدان بزرگ صدرالمتألهین شیرازی است و در کتابهایی مثل «شرح العرشیة» و «شرح المشاعر» به نقد دیدگاههای او پرداخته است. میرزا مهدی اصفهانی بر آن است که شیخ احمد احسائی با وجود انتقاداتی که بر نظام فلسفی حکمت متعالیه داشته، گاه در آثار خودش نکاتی گفته که اگر به آنچه که نوشته ملتزم باشد، یک رویکرد عمیق فلسفی دارد. به عنوان نمونه، شیخ به قدم فیض قائل است، یعنی فیض خداوند ازلی است و در کنار خداوند ما به یک قدیم دیگری که فیض خداوند باشد قائل میشویم. اینها اندیشههای فلسفی است و میرزا مهدی اصفهانی بر پایه نصوص روایی با آنها سر ستیز دارد و آنها را نمیپذیرد. در نگاه او، بر پایه روایات، خداوند فعل را آغاز کرده نه این که فعل او ازلی باشد. چون من خودم این کتاب را مدرکیابی کردهام و به آثار شیخ احمد احسائی مراجعه داشتم و اینها را دیدهام و در پانوشتها به عنوان مدرک آوردهام، کاملاً میدانم که میرزا مهدی اصفهانی به آثار گوناگون شیخ احمد احسائی ارجاع داده است و با این حساب میتوان گفت که وی به آثار شیخ مسلط بوده، چون دامنه ارجاعاتش بسیار وسیع است. این رساله بسیار کوتاه اما فوقالعاده پرمطلب است که قابلیت شرح و تبدیل شدن به یک پژوهش مبسوط را داراست. رویکرد دوم میرزا مهدی اصفهانی برای نقد قرقه شیخیه نقد نگاههای عرفانی شیخ احمد احسائی است. بنابر برخی نقلهای تاریخی که فکر میکنم برگرفته از کتاب «قصص العلماء» میرزا محمد تنکابنی باشد که از علمای شیعه همعصر شیخ احمد احسائی است، او با محیالدین بن عربی دشمنی بسیار زیادی داشته است به طوری که او را «ممیتالدین» مینامیده، اما میرزا مهدی اصفهانی نشان میدهد که باز شیخ در برخی از آثار خود کلماتی دارد که اگر ملتزم به آنها باشد، ظاهر این عبارات کاملاً گویا است که او به وحدت وجود و موجود قائل است. میرزا مهدی اصفهانی حتی شعری را از آثار شیخ احمد احسائی نقل میکند که گویای اعتقاد به وحدت وجود و موجود است که از عقاید محیالدین بن عربی است. یعنی شیخ اگر به این کلمات ملتزم بوده باشد که ظاهر کلامش نیز همین را نشان میدهد، باید بگوییم وی معتقد به وحدت وجود و موجود بوده است با وجود این که محیالدین بن عربی را ممیتالدین نامیده است. اما رویکرد سوم میرزا مهدی اصفهانی در نقد شیخیه که به نظر من خیلی مهم است تحلیل نگاه تأویلی شیخ احمد احسائی به روایات است. ما در روایاتمان گروهی از روایات را داریم که در آن ائمهی اطهار ـ علیهم السلام ـ فرمودهاند که ما به هفتاد وجه سخن میگوییم و از عهده تمام آن هفتاد وجه هم برمیآییم. «نحن نتکلم علی سبعین وجهاً و لنا من کلها المخرج»؛ قریب به این مضمون. آن چنان که میرزا مهدی اصفهانی نشان داده، شیخ احمد احسائی وجوه کلام را معانی کلام گرفته و به این نتیجه رسیده که هر واژه از واژگان زبان عربی دارای هفتاد معنی مستقل از هم است که اهل لغت توانستهاند تنها تعداد کمی از این معانی را به دست آورند و در کتابهای لغت گردآوری کنند و هفتاد منهای تعداد کم از آن معانی نزد رجال الاهیون است و چون خودش را از رجال الاهیون میدانسته، آنچه که به ذهنش میرسیده یا شاید در مکاشفاتش میدیده در معانی روایات، الهام الاهی میدانسته و لذا شرحهای خاصی بر روایات دارد که ما از آن با عنوان «نگاه تأویلی شیخ احمد احسائی» یاد میکنیم، یعنی وی با این روش قصد دارد معانی پوشیده روایات را بیرون بکشد. این نگاه تأویلی در دو سده اخیر در مذهب تشیع بسیار تاریخ ساز بوده است چون ما میدانیم که سید علیمحمد باب یک شیخی بود و در فضای تأویلی شیخی رشد کرده و در همان فضا هم خودش را باب امام ـ عجل الله فرجه الشریف ـ دانست. سید کاظم رشتی هم که از دنیا رفته بود و پیروانش در بحران رهبری مقدس به سر میبردند و در این میان، سید علیمحمد خودش را باب امام دانست و در میان شیخیه پیروان زیادی پیدا کرد و بعد همین پیروان زیاد شیخی باعث شدند که غیر شیخیها هم متوجه داستان باب بشوند و دعوت وی در ایران فراگیر شود. ما سندی داریم که در بایگانی نخست وزیری عثمانی در استانبول نگهداری میشود و گویای این است که وقتی داعی باب به کربلا یعنی مرکز شیخیه رسید، صد نفر شروع کردند به استنساخ آثار باب که این نکته بسیار مهمی است. داستان طوری شد که والی بغداد از عالمان سنی و شیعی عراق استفتاء کرد که این کسی که آمده ادعا میکند یعنی ملا علی بسطامی (دومین پیرو باب)، حکمش چیست و همه حکم ارتداد وی را صادر کردند. همچنین، در این سند گفته شده که وی ادعای مهدویت کرده که ادعای مهدویت در آن زمان نبوده بلکه ملاعلی بسطامی ادعای سفارت باب امام را نموده بود. داستان جدی شده بوده که والی بغداد وارد قضیه شده و استفتاء نمود که سند آن موجود است و و من در کتاب «مکتب شیخیه در نگاه مکتب معارف خراسان» و کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» آن را چاپ کردهام. نگاه باب به خصوص در دوره ادعای قائمیت خویش یک نگاه تأویلی است و به راحتی معانی روایات شیعه و یا آیات قرآن را بدون دلیل تغییر میدهد و بر اساس مرام خودش تفسیر میکند. این نگاه تأویلی از مکتب شیخیه برخاسته است، گو اینکه ما بین مکتب شیخیه و ادعای قائمیت باب هیچ ربطی قائل نیستیم. بابیها و بهائیان به نادرستی شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی را مبشران ظهور باب در مقام قائمیت معرفی میکنند و هیچ مدرک قابل استنادی در خصوص این مسئله ندارند، زیرا خلاف این قضیه را به کرات در آثار این دو رهبر جریان شیخیه میتوانیم ببینیم، زیرا آنها با وجود نگاههای تأویلی و خاص خود، مهدی موعود را امام دوازدهم شیعیان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ دانستهاند و دو عالم شیعیمذهب با نگاههای ویژه خودشان بودهاند و هیچ ربطی به داستان بابیگری در معنای مهدویت، قائمیت و نسخ اسلام نداشتند و تمام نکاتی که بابیها و بهائیان میگویند، یک سری نقل است که آن نقلها، در صورت اثبات انتساب به آندو، میتواند معانی دیگری غیر از آنچه بابیان و بهائیان استفاده میکنند داشته باشد و در برابر اسنادی که از پیشوایان شیخیه موجود است قابل عرض اندام نیست. بنابراین ما هیچ ربطی بین مکتب شیخیه و بابیگری در مقام نسخ اسلام قائل نیستیم. این مهم است که نگاه تأویلی که شیخ احمد احسائی به واسطه برداشتی که از روایت وجوه هفتادگانه کلام داشت و بعد، چون خودش را صاحب مکاشفات میدانست و آنچه را که فکر میکرد و به قلبش میرسید معنی پوشیده روایات میدانست، زمینهساز تأویلگرایی بابی در صورت بسیار ناصواب آن شد. از این جهت، نگاه تأویلی شیخ در آثار بابی و بهائی اثر گذاشته است، یعنی مقدمه آنها بوده، در صورتی که شیخ اصلاً به این مسائل نسخ اسلام و مهدویت و قائمیت کسی جز امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ باور نداشته است. میرزا مهدی اصفهانی با تحلیل روایات وجوه هفتادگانه کلام به اینجا رسیده که «وجه» در این روایات «معنی» نیست. اولاً، وجوه هفتادگانه کلام در تمام روایات ائمهی اطهار ـ علیهم السلام ـ جاری نیست و فقط در مسائل احکامی است آن هم در «موسعات احکام» که من از آنها با عنوان «احکام شناور» تعبیر کردهام. مثلاً شما میبینید که درباره زیارت حضرت سید الشهداء ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ از امام سؤال میشده و پاسخهای مختلفی در روایات آمده است؛ به یکی فرمودهاند هر شش ماه، به یکی فرمودند سالی یک بار و به یکی فرمودهاند گریزی از آن نیست. میرزا مهدی اصفهانی نشان داده که اینها «معاریض کلام ائمه» هستند، یعنی امام در احکام موسعات یا احکام شناور که میتواند نسخههای متفاوتی بدهد، بر اساس ظرفیت وجودی مخاطب خودش سخن گفته است. این مسئله در تمامی احکام جاری نیست. مثالی که میرزا مهدی اصفهانی زده وقت نماز جمعه است که ظهر روز جمعه است و عوض هم نمیشود. این مسئله در زمره احکام شناور یا موسعات نیست، اما زیارت کربلا از جانب خداوند متعال در زمره احکام موسعات قرار داده شده است. و امام بر اساس ظرفیت وجودی که از مخاطب خویش سراغ دارد به او پاسخ میدهد. این یعنی معاریض. به مفهوم معاریض دقیقاً در روایات وجوه هفتادگانه کلام اشاره شده است اما مورد توجه شیخ احمد احسائی قرار نگرفته است. نوع دوم از وجوه هفتادگانه کلام «توریه» است که امام در مواجهه با پرسش به سؤالکننده پاسخ نداده اما دروغ هم نگفته است، چون به دلیلی نمیخواسته به او جواب دهد، اما یک کلامی گفته که دروغ نیست و جواب هم نیست. به این نوع واکنش توریه میگویند.
وجوه هفتادگانه کلام، بر اساس روایاتی که مورد تحلیل میرزا مهدی اصفهانی قرار گرفته، در معاریض و توریه خلاصه میشوند نه این که هر واژه از واژگان زبان عربی دارای هفتاد معنی مستقل از هم باشد و تعداد کمی از آن معانی مورد تحقیق اهل لغت قرار گرفته باشد و بقیه آن را رجال الاهیون بدانند و این زمینهساز تأویل شود که معانی خاص پوشیدهای را برای روایات در نظر بگیرند. مکتب شیخی یک مکتب تأویلگراست. آن طور که میرزا مهدی اصفهانی نشان داده، برداشت نادرست شیخ احمد احسائی از برخی روایات به ضمیمه نگاهی که او به خود در مقام یک رجل الاهی داشت، زمینهساز تأویلهای خاصی از روایات شد. این نگاه برای سید علیمحمد باب که یک شیخی عمیق بود و حدود یک سال از محضر سید کاظم رشتی در کربلا استفاده کرده بود، به میراث رسید.
باب صاحب ریاضتهای خاصی بود. این مسائل دست به دست هم داد و او را به وادی ادعای بابیت و سپس مهدویت و قائمیت و نسخ اسلام کشاند. نقدی که میرزا مهدی اصفهانی بر رویکردهای شیخ احمد احسائی نوشته، با وجود اختصاری که دارد، از اهمیت خاصی برخوردار است. به اعتقاد من، میرزا مهدی اصفهانی در سه گروه نقد فلسفی، نقد عرفانی و نقد روششناختی برداشت از روایات نکات بنیادینی را مطرح کرده است.
از طرفی هم این نقد در تحلیل تاریخ بسیار کارگشاست چون ریشه نگاه تأویلی بابی و سپس بهائی به روایات را به دست میدهد و بعد، ما میبینیم این نگاه تأویلی بابی از سوی بابیان نهانزیست بهظاهر مسلمان و بهائیان آشکارا ناسخ اسلام پی گرفته شده است. بابیان نهانزیست در لباس اسلام به تأویل روایتهایی که با دعوت باب در دو بعد مهدویت و معجزات ناسازگار بود پرداختند و اندیشه اصلاح دین در ایران را بیش از همه پدید آوردند و بهائیان هم با تأویل روایات و مصادره به مطلوب کردن آنها، آشکارا دوران اسلام را پایان یافته معرفی میکردند و به تبلیغ قائمیت باب و سپس مظهریت میرزا حسینعلی بهاء الله میپرداختند. از این دو نگاه فکری و تاریخی، نقد میرزا مهدی اصفهانی نقدی مهم و شایسته بررسی و شرح است و زمانی که من این کتاب را چاپ کردم خیلی سریع ظرف سه ماه به چاپ دوم رسید و من شنیدم که برخی از پیروان مکتب شیخیه با خواندن این کتاب از نگاه خودشان برگشتند.
نکته دیگری هم که در ارتباط با آموزههای شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی باید مورد توجه باشد، بشارت به قرب ظهور موعود است که از سوی بابیان و بهائیان بسیار مورد تبلیغ واقع شده و بر همین اساس، آندو را مبشران مهدویت و قائمیت باب مینمایانند. از یک سو، باید گفت که اگر تمام آثار شیخ و سید مورد توجه باشند، گویای آن است که آندو اگر هم چنین بشارتی داشتند، جز به امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ در مقام مهدویت و قائمیت باورد نداشتند و قرب ظهور آن حضرت را بشارت میدادند اما نامه مهمی از سید کاظم رشتی خطاب به حاج محمدکریمخان کرمانی در دست است که نشان میدهد او چنین بشارتی نداشته است. حاج محمدکریمخان کرمانی یکی از بزرگترین مخالفان دعوت باب بود و چهار رساله ردیه بر علیه او نگاشته است. او در دومین رساله که در همان ابتدای دعوت باب نگاشته (تیر شهاب در رد باب خسرانمآب) متن آن نامه را آورده و گفته که استادش، سید کاظم رشتی، آن را در سال پایان حیات (۱۲۵۹ ق.) نگاشته و برایش فرستاده است.
من متن آن نامه را در صحفهی ۶۸ از دیباچهی کتاب «تاریخ بیغرض» (نوشتهی مورخ بابی، شیخ مهدی شیخالممالک قمی) آوردهام. این بخش از آن دیباچه به تحلیل نسبت مکتب شیخیه و باب و نشان دادن بیارتباطی آن با دعوی قائمیت او پرداخته است. بعدها پیروان حاج محمدکریمخان کرمانی تصویر آن را آوردند که آن را نیز در آن کتاب (سند ۴۲) آوردهام و به شما هم میدهم که استفاده کنید. سید کاظم رشتی در این نامه بیانی مبسوط دارد که حاج محمّدکریمخان کرمانی روی آن دست گذاشته و به درستی نتیجه گرفته که در نگاه او، تا زمان ظهور امام زمان ـ عجل الله فرجه الشریف ـ بسیار مانده است. حاج محمّدکریمخان نوشته که حالا که تا ظهور امام بسیار مانده، سید علیمحمّد چگونه میتواند باب آن حضرت و زمینهساز ظهور قریبالوقوع ایشان باشد؟! چون باب چنین ادعایی داشت که ظهور نزدیک است و همه باید از راه من که باب امام(ع) هستم به آن حضرت ملحق شوند، گو این که کمی بعد، با دست بردن در معانی گزارههای اسلامی و تأویل بدون دلیل آنها بر اساس مرام خود، دعوی قائمیت و نسخ اسلام را کرد!
نظر شما